مروارید نهم
دختر ریزه من این چند روز خیلی مریضی کشیدی و الهی همیشه تنت سالم باشه ، اول از اون شب لعنتی که با تب 39 درجه تا صبح بیمارستان کودکان نگهت داشتیم و من و بابا خیلی نگرانت بودیم و خدا رو شکر که با شیاف تبت پایین اومد و بعد از دو سه روز اسهال شدید گرفتی و وزن کم کردی مامان فدای تن لاغرت بشه ، الان یه خورده بهتر شدی و داروهاتو هر هشت ساعت با هزار مکافات بهت میدم آخه خیلی زود بالا میاری و... امشب افطاری با بابا علیرضا و مامان ثریا رفتیم بیرون ، وقتی سوار ماشین شدیم ذوق زده شدی و واسه خودت دست می زدی و همش با آینه جلوی ماشین بازی میکردی و کلی چیزای جدید یاد گرفتی و از همه مهمتر تازه متوجه شدیم بللللللللللللللللللله...
نویسنده :
مامان زینب
5:26